۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

وبلاگ گروهی

1- طی این مدت بعضی از دوستان در مورد شیوه اداره این وبلاگ نظراتی داشته اند، مهمترین و مورد اتفاق ترین آنها هم این بود که این وبلاگ را به صورت گروهی اداره کنیم، یعنی چون اینجا به اسم دانشگاه است و اغلب دانشجوهای دانشکده به اینجا سر می زنند به دست همانها هم اداره و به روز بشود، خوب از این لحاظ که مطالب متنوع تر می شود و وبلاگ هم زود به زود به روز و آپدیت می شود پیشنهاد به جائی بود ولی .... ولی نتوانست من را قانع کند، در این فاصله با کمی سبک سنگین کردن این پیشنهاد به این نتیجه رسیدم که شاید بهتر باشد اینجا به همین صورت و با یک نویسنده اداره شود، چندتا دلیل هم برایش دارم؛ اولی آن به خاطر خصلت خاص ما ایرانیهاست که خیلی علاقه ای به کار گروهی نداریم اگر هم شروع کنیم معمولا ابتر و بی سرانجام آن را رها می کنیم، یادم است ترم اول آقای دکتر واحدی می گفت؛ "از بین شرکتهایی که در ایران تاسیس می شوند هشتاد درصد آنها یا به زودی منحل می شوند یا ورشکست" ، تازه این جائی است که پای پول و منفعت مادی در میان است والا من در این مدتی که با اینترنت و وبلاگ سرو کار دارم سرنوشت وبلاگهای گروهی را هم هیچ  بهتر از شرکتهایمان ندیده ام، اغلب بعد از مدتی یا متروکه شده اند یا تنها به دست یک نفر جان بر کف اداره می شوند، خود من هم بهترین دلخوشی ام برای قبول این پیشنهاد این بود که هر وقت دنگم گرفت و حال و حوصله نداشتم بتوانم از زیر بار به روز کردن وبلاگ رها شوم، کمی هم در این مورد یعنی بی خیال شدن مطمئن هستم، بلاخره من هم ایرانی هستم، نتیجه ی منطقی اش هم این است که دوستان به من نگاه می کنند، کمال همنشین در آنها اثر می گذارد و آنها هم با تمام شدن شور و شوقشان یکی یکی بی خیال قضیه می شوند و سراین عالیجناب دوست داشتنی ما را بی کلاه باقی می گذارند، دلیل دیگر هم این بود که یکی از اهداف من از تاسیس این وبلاگ با این اسم، جمع شدن بچه های دانشکده در اینترنت بود، البته منظورم هر جمع شدنی نبود قبلا هم یکی از اهالی شفق توانسته بود هم دانشکده ای ها را درمحیط  یاهو 360 درجه گرد هم جمع کند اما کار بی هدفی بود و غیر از تک و توکی از دوستان که مرتب وبلاگهایشان را بروز می کردند اکثرا دنبال دوست و رفیق بازی خودشان بودند، با بلوکه شدن آن هم از طرف شرکت یاهو همه آواره و در به در کوه و بیابان شدند، در حالی که من می خواستم بچه ها تشویق به «نوشتن» شوند هر کسی را هم که دیدم وبلاگی دارد لینکش را در اینجا گذاشتم تا هم من از مطالب آنها استفاده کنم هم دیگران، الان هم به نظرم بهترین و صحیح ترین راه همین است، یعنی هر کس انگیزه ای در این زمینه دارد برای خود وبلاگی مستقل داشته باشد و اندیشه و دغدغه اش را با هم کلاسی ها و دوستان مجازیش به اشتراک بگذارد، این کار سودهای فراوانی دارد؛ هم افکار خود را در معرض نقد دیگران قرار می دهیم و کم و کاستی هایمان را می شناسیم و برطرف می کنیم ، هم محیطی ایجاد می کنیم تا بتوانیم با قشر وسیع تری از دوستانمان تبادل علمی و فرهنگی داشته باشیم و هم این قلم را  که در آینده ای نزدیک به عنوان یک حقوق دان به شدت به شیوائی و رسا بودنش نیاز داریم می توانیم تیز و آماده بهره برداری کنیم، این دو دلیل عمده ای بود برای آنکه من کما فی السابق خلبان این ابوطیاره باقی بمانم البته دلایل ریز و کوچک دیگری از جمله اینکه این دانشگاه با همه خوبی هایش ارزش وقتی بیش از این که من برایش می گذارم را ندارد و یا نگرانیم از بابت پذیرش مسئولیت مطالب دوستان و از این قبیل مسائل نیز بود که خوب، خیلی مهم نبودند... با این حال این نظر و تصمیم من بود ولی برای عملی کردنش خیلی قاطع نیستم اگر به نظر اغلب دوستان آمد که اینجا گروهی اداره شود و دلایلشان نیز متقن تر از دلایل من بود؛ سمعاً و طاعتا

2- آدمی هرچه بیشتر با کسی، چیزی یا جائی آشنا می شود دید دقیق تری نسبت به آن پیدا می کند، به همین دلیل اگر در این وبلاگ نظر یا مطلبی به نظرتان متناقض آمد و نتوانستید بنابر قاعده الجمع مهما امکن اولی من الطرح" بین آن دو مسئله جمع کنید؛ مطالب مؤخر را ناسخ مطالب مقدم فرض کنید؛ مثلا من در پستی آقای دکتر ولی الله انصاری را کنار اساتید مسنی که حال و حوصله درس دادن ندارند آورده بودم ولی این ترم اوضاع کاملا متفاوت است و ایشان انصافا در حد معمول اساتید دانشکده، خوب درس می دهند، ترم پیش کلاس خوش تایمی داشتیم، اغلب کسانی که اداری را با ایشان برداشته بودند سر کلاس ما می آمدند، به همین دلیل خیلی شلوغ بود احتمالا به این علت من در کلاس چیزی از اداری 1 نفهمیدم.(این مثال نسخ)  مورد دیگر اینکه فرصت نشد بنویسم آقای مقیمی نسبت به اشخاص و محجورین مدنی یک، روی درس جزای عمومی که تخصصشان بود خیلی مسلط و عالی بود،(این هم مثال جمع و نسخ باهم!) خودتان دیگر یا حقوق خوان  هستید یا حقوق دان، اگر راه بهتری هم سراغ دارید همان را پیش بگیرید، البته این نکته هم قابل ذکر است که  من به هیچ وجه نمی توانم واقعیت را در موضوعی که بحث می کنیم آنطور که هست، جامع و مانع نشان بدهم، خیلی جاها به یک نکته و اشاره ای کوتاه بسنده کرده ام، گاهی هم به خاطر سبک طنز آلود برخی نوشته هایم موضوع را با کمی اغراق بیان کرده ام، به همین دلیل خودتان هم می توانید بدون توجه به نوشته های من مطلب یا موردی را نسخ کنید، کاری که بدون شک بدون تذکر من هم انجامش می دهید.

3- کمی بیش از یک ماه تا امتحانات پایان ترم زمان باقی مانده، درسها و کتابها اغلب تلمبار شده اند، دهه ی محرم هم پیش روست، مجبورم کمی از تفریحات و کارهای غیر درسی ام مثل همین وبلاگ بزنم تا حداقل یک دور این کتابهای فلک زده را نگاهی کرده باشم، از نمره و امتحان های پایان ترم ترس و واهمه ای ندارم، با ده یا بیست پاس می شوند ولی حیف است که این ترم بگذرد و من کتاب اعمال حقوقی دکتر کاتوزیان را که هم به درد الانم می خورد و هم آزمونهای پیش رو، نخوانده بچینم کنار کتاب حقوق اساسی آقای وفاداری که در آینده هرگز رجوعی به آن نخواهم داشت.

۲۲ نظر:

  1. درود
    من همین جا اعلام می کنم اگر کسی کتاب حقوق اساسی وفادار رو می خواد من نصف قیمت می فروشم!
    loooool
    حالا شاید حتی با یک بلیط سینما هم حاضر شدم عوضش کنم یعنی همون اندازه هم نمی ارزه؟
    looool
    :)

    پاسخحذف
  2. -قویا مخالف وبلاگ گروهی بودم و چه خوب که این تصمیم رو گرفتی.
    -آقای ولی الله بعضی موقع ها شوخی هاش هم در حد اولدترافرود خفن ِ . استاد خوبیه . کتاب های بدی هم نداره . سر پلیسِ علمیش پدرم در اومد . یک کتاب داشت به حجم همون کتاب وفادار
    واسه یه واحد .
    - کتاب اعمال حقوقی مثل اینکه چاپ جدیدش قراره تغییر کنه یه کم . حالا نمیدونم الآن اومده بیرون یا نه .

    پاسخحذف
  3. راستی مگه کتاب آقای وفادار رو جایی چیدی ؟ اونو باید چیند P: یه بار یکی از دوستام رفت سراغ کتابخونم . همیجوری داشت کتابارو نگاه میکرد بعدش کتاب وفادار رو دید . گفت به اینا میگن کتابا ! عجب رشته ی خوبی داری ! جواب منم یه لبخند بود .
    اما بعد از اون حسابی چیندش ! کتابخونم رو تغییر دادم .

    پاسخحذف
  4. سلام.
    1- من هم فكر نمي كنم كه وبلاگ گروهي خوب باشد. از آنجايي كه اينجا كارش گرفته است عده اي خويش مطرح كن !!! به دنبال بهره برداري هستند! بعد هم فكر كن من و شما بخواهيم مطلب بنويسيم... مثلآ در مورد دكتر شهبازي...

    گويي تو كلاس همچو شهبازي نيست
    گويم كه مرا مجال اين بازي نيست
    يك جمله تو گويي و يكي ديگر من
    وبلاگ ، عزيز ! جاي لجبازي نيست!


    2- تو را از چه ايمن خبردار شد / كه (واو) ات به ناگه وفادار شد؟!!!

    پاسخحذف
  5. salam dar mored agaye vafadar ba shoma movafegam rastesh be hich dardi nemikhore vali hala ostad ansari jedan tarz tadriseshon dar had in ast ke begim khob bazi ogat aliye khob kare gorohi bikhyalesh sho tanhayi behtar mitoni edarash koni....ok

    پاسخحذف
  6. ديد خاص و جالب تو بوده که باعث شاخص شدن اين وبلاگ شده . با گروهي کردنش يک دستي مطالبت مي پره . تاحالا هم که همه نظر گذاشتن گروهيش نکن،نکنه خواب ديدي بهت پيشنهاد گروهي کردنشو دادن!
    آقاي بعقوبي نژاد مگه مي شه کسي دکتر شهبازيو ببينه و عاشقش نشه ؟! مگه مي شه که بشه ؟!

    پاسخحذف
  7. من حاضرم با یه دوغ آبعلی عوضش کنم.[ احتمالا با این پیشنهاد مناقصه رو می برم]

    پاسخحذف
  8. سلام
    1-راست میگی، من و تو آبمون تو یه جوب نمیره،...
    2- کم کم دارم در استاد شهبازی محو میشم اینم علامتش،... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ;)

    پاسخحذف
  9. سلام میثم جان، اینجوری هم نبود آقای وفادار انصافا من الان که فکر می کنم کلی خاطره و داستان برامون تعریف کرد، هنوز هم من چند تاشونو بلدم؛ یکیش راجع به کلئوپاترای مصری بود که چه قدر زیبا و دلربا بوده (اینو 2بار تعریف کرد)یکی دیگش مربوط به درگیریش با کادر پرواز مهرآباد بود(اینو یادم نیست چند بار تعریف کرد)این یکیش مربوط به درس بود، میگفت اولین باری که بحث تجدید نظر در قانون اساسی پیش اومد علتش این بود که میخواستن دختر شاه بتونه بعد از مرگ شاه ملکه ایران بشه(اینو 3بار تعریف کرد هرجلسه هم از بچه ها می پرسید) یکی هم راجع به درس دادن در دانشگاه پیام نور بود، میگفت اونجا با یکی از پسرهای بی ادب دعواش شده و پوزشو به خاک مالونده، قشنگ با جزئیاتش که تعریف می کرد بیست دقیقه ای طول می کشید(اینم هرجلسه تعریف می کرد) ..... فعلا همینا یادمه ولی بازم بود

    پاسخحذف
  10. مرسی، لطف داری ولی به خدا خواب ندیدم، خیلی ها گفتن، قصدشونم واقعا خیر بود

    پاسخحذف
  11. من اصولا با شوخی های از این دست اساتید مشکلی ندارم[به خوب یا بد بودنش خیلی فکر نکردم] با آقای انصاری هم خیلی حال میکنم، ولی نمیدونم چرا از دست وبلاگ من دلگیره؟! حالا اگر فرصت شد از دلش در میارم، خیلی بهشون علاقه دارم….
    آره اتفاقا دکتر شهبازی گفته بود نخرید تا بهتون اطلاع بدم ولی من همون چاپ قدیمش رو خریدم حالا هم مجبورم همونو بخونم، بعید میدونم تغییر عمده ای توی محتواش رخ داده باشه

    پاسخحذف
  12. والا چی بگم..دوغ آبعلی...آدامس خرسی...تخم مرغ شانسی...به هر حال اگر حساب کنی ما باید یک حرکت فرهنگی کنیم پیشنهاد می کنم بدیم به بازیافت باز حداقل 400 صفحه کتاب اگه اشتباه نکرده باشم! آخرشم بازیافت فکر کنم یک بادکنک بهمون بده که باید مواظب باشی رنگش سبز نباشه آخه این روزها خطریه ممکن رای آدم رو پس بدن! loool

    پاسخحذف
  13. من خودم یه زمان بلاگ درجه را بصورت گروهی اداره می کردم اصلاً تجربه خوبی نبود چون با بلاگ گروی دیدگاه ها متفاوت میشه و خواننده نمیتونه با بلاگ ارتباط بر قرار کنه

    پاسخحذف
  14. من خودم یه زمان بلاگ درجه را بصورت گروهی اداره می کردم اصلاً تجربه خوبی نبود چون لا بلاک گروی دیدگاه ها متفاوت میشه و خواننئه نمیتونه با بلگ ارتباط بر قرار کنه

    پاسخحذف
  15. سلام اولا كه خوب از دكتر وفادار به جاي تدريسه خوب و به دردمون بخور فقط خاطراتشون توي ذهن مونده!!!!!خسته نباشن.
    آقاي انصاري هم يه موقع شوخي زيادي مي كنن يه موقع ياد اين مي افتن كه استادن ودربرابر قشر دانشجو مسئولن!!!!
    ولي اين وبلاگم گروهي نشه بهتره تا الان كه خوب بوده دنباله دردسرم نباش چون النهايه گروه مدير مي خواد واين مدير اول وآخرش خودتي!!!
    بعدشم شهبازي كه گله سرسبده اساتيده بحثي نيست.
    موفق وپيروز باشيد اللخصوص در امتحانات.
    يادمه آقاي واحدي مي گفتن اوني برنده است كه واسه رسيدن امتحانا روز شماري كنه :o

    پاسخحذف
  16. مرسی رامین جان، به این نکته فکر نکرده بودم

    پاسخحذف
  17. سلام ،گروهی؟؟؟!!!خیلی چیزا می خواستم بنویسم ولی ظاهرا صلاح در این هست که توی همین قفس تنگ سینه بمونه و جای خیلی از حرفای نگفته دیگه رو که به دلایل دیگه گفته نشده تنگ تر کنه.
    هر کسی از ظن خود شد یار من.....

    پاسخحذف
  18. الان که فکر می کنم می بینم یه چند وقتیه سلیقه شماها هم توی جهت گیری های اینجا تاثیر گذاشته، راجع به آقای مسعودی تفرشی هم که اصلا به خاطر درخواست شما مطلب گذاشتم،.... در هر حال ممنون بابت تشویق،برای شما هم آرزوی موفقیت در امتحانات رو دارم ...الان میرم درس بخونم

    پاسخحذف
  19. سلام
    منم جای تو بودم شمشیرمو غلاف می کردم رفیق ... ;)

    پاسخحذف
  20. آره سیاوش برای این عکس هر دو حالت محتمل و باز هر دو حالت تاسف انگیز است

    پاسخحذف
  21. سلام. به اندازۀ کافی با گروهی اداره کردن وبلاگ مخالفت شده و لذا من از تشریح دلایل مخالفت خودم خودداری می کنم و هر چند تصمیم گیرنده، مالک حقوق معنوی این وبلاگ یعنی شخص سیاوش خان عزیزه، ولی به نظر بعید میاد که بپذیره. به هر حال سیاوش جان من یه پیشنهاد برات دارم، اونم این که اگه کسی مطلب مناسبی داره، برای تو ای ـ میل کنه و در صورت تصویب، با نام مورد نظر ارسال کننده در بلاگ قرار بگیره، اینجوری میشه الجمع مهما امکن، اولی من الطرح!
    به قول علما: والامر الیکم.

    پاسخحذف