۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

رکورد شکنی

از بعد از امتحانات هنوز نتوانسته بودم رکوردهائی که از بازی های موبایلم به ثبت رسانده بودم را بشکنم ، تا دیشب که بعد از پیاده شدن هفتاد هزار تومان ، تمام کتابهای این ترم به علاوه ی بعضی کتابهای مرجع و کمکی را خریداری کردم و از همان شب شروع به خواندن آنها کردم  و بعد از بستن کتاب در نیمه شب  طبق معمول درتخت خواب شروع به بازی کردم و به این ترتیب توانستم رکوردی جانانه و غرور آمیز از خود  به جای  بگزارم. این تجربه که شبهایی که ذهنم را درگیر مسائل علمی می کنم بهتر بازی می کنم من را یاد افلاطون انداخت که گفته شده ؛ بالای آکادمی فلسفه ی خود نوشته بود هر کس هندسه نمی داند داخل نشود ! این جمله ی به ظاهر بی معنی به این جهت در آنجا درج شده بود که آنها معتقد بوده اند که هندسه ذهن آدم را باز  و باعث هوشیاری مغز می شود و یادگیری هندسه  بهترین مقدمه برای ورود به فلسفه ای  است که  به ذکاوت و سلامت ذهن نیاز مبرم دارد. با این حال به نظر من این برداشت خیلی هم معتبر نیست و افلاطون می توانست  به جای حواله کردن آموختن هندسه به متقاضیان فیلسوف شدن  با نگارش کتابهای مقدماتی این آمادگی را برای دانشجویان اولین آکادمی علمی جهان  ایجاد کند ، مطالعه ی کتابهای علمی به طور کلی و بدون در نظر گرفتن محتوا ، باعث ورزش فکری و افزون شدن ظرفیت و استعداد ذهن می شود و خیلی خردمندانه تر است که یک دانشجوی فلسفه و یا حقوق برای برطرف کردن رسوب های مغر خود به جای تلف کردن وقت  در فهمیدن مسائل هندسی و یا حل  کردن جداول ! به مسائل فلسفی یا حقوقی و تعمق در مطالب رشته ی خود بپردازد .

پ.ن.1: به مسعود ده نمکی پیشنهاد می کنم بعد از ساختن اخراجی های 2 به سراغ ساختن نسخه ی دیجیتالی کارتون ای کیوسان 2 برود وضمن استفاده  از این راهکار در رکورد شکنی های موبایلی برای مردم ، برای جذابت بخشی به سناریو به  برسی عمق رابطه ی ای کیو سان و سایوجان بپردازد.

پ.ن2: از آنجائی که اینجانب اولین کسی هستم که به شیوه ی تدریس افلاطون ایراد وارد می کنم و راهکار جدید و کاربردی تری را نیز ارائه می دهم از مالکیت معنوی این فکر برخوردارم و بنا بر قانون ! حال دزدان و راهزنان احتمالی را که عمدتا ایادی غرب و آمریکای جناینکار هستند را بدجور خواهم گرفت !

۱۳۸۷ بهمن ۲۵, جمعه

فردا

اگر یکم سرعت خورشید را زیاد کنید می بینید که در پس چرخش این نوار ویدئویی ، زمان با چه سرعتی در حال نابودیست ، زمانی که خوب و بد گذشته اش  را از پس سایه هایی محو از واقعیت که اکنون  اثری از آنها جز خاطراتی  تلخ و شیرین باقی نمانده است،دانسته ایم  ولی ارمغان آینده اش دیگر از حیطه ی دانستنی های  ما خارج است ....از فردا ترم جدید آغاز می شود، دوباره درسهای جدید ، آدم های جدید و اتفاقات جدید.

۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

صد سال تنهائی

رمان صد سال تنهائی،اثر گابریل گارسیا مارکز را مدتی قبل تهیه کرده بودم اما قبل از آنکه بخوانم به کسی که باید هدیه ای می دادم و وقت خرید برای او را نداشتم داده بودم .آسودگی خیالی که بعد از امتحانات ترم برایم فراهم شد قدم هایم را به سوی شهر کتاب هدایت کرد ... ، یک رمان ژاپنی و بادبادک باز خالد حسینی چشمم را گرفته بود که یکهو به یاد صد سال تنهائی افتادم ، از راهنما آدرس قفسه ی کتابهای مارکز را سوال کردم و کتاب را برداشتم و با کمال رضایت به خانه آمدم و امروز بالاخره کتاب را تمام کردم .....

امشب که بین وبلاگهای حقوقی در حال وبگردی بودم به وبلاگی برخوردم که تعداد زیادی ضرب المثل برای استفاده وکلا در لوایح حقوقی معرفی کرده بود و به لزوم اشراف وکلا و قضات بر ادبیات اشاره کرده بود که  بسیار پیشنهاد جالب و حتما مهم و تاثیر گذاری هست با این حال در تکمیل مطلب ایشان باید بگویم از آن مهمتر خواندن رمان و داستان  است که ارزش خیلی بیشتری برای یک قاضی ، وکیل و یا یک قانون گذار و حاکم  می تواند داشته باشد، اگر ضرب المثل برای استفاده در لوایح مؤثراست، خواندن یک داستان طولانی از زندگی یک شخص بیگانه می تواند در افکار و اعتقادات ما و در نتیجه نگرش ما به قانون تاثیر داشته باشد ، هنر یک نویسنده این است که انسان را از یک محیط به خصوص که تحت تاثیر شرایط اجتماعی و خانوادگی شکل گرفته  جدا می کند و با زندگی ، اعتقادات و آداب و رسوم افرادی آشنا می کند که ممکن است کوچکترین شناختی نسبت به آنها نداشته باشیم و در آینده نیز فرصتی برای این آشنایی به دست نیاوریم. این تجربه باعث به وجود آمدن ترازویی در ذهن می شود که با آن اعتقادات خود را با اعتقدات شخصیتهای داستان بسنجیم و ارزش گذاری کنیم .همچنین می توانیم یک مبادله ی فرهنگی ساده و توام با لذت و احترام نیز داشته باشیم ، در ضمن این قدرت را هم  پیدا می کنیم تا علت بسیاری از رفتارهای خود و دیگران را ضمن برسی شخصیتهای داستان دریابیم ، این همانطور که می تواند به  کمک قاضی و وکیل بیاید در جرم شناسی هم به ما کمک شایانی می کند...  و شاید هزاران فایده دیگر که در این نیمه شب به ذهن من نمیرسد که همگی دلالت بر اهمیت و تاثیر خواندن رمان و داستان دارد ، تفریح ارزان و سالمی که می تواند به شدت در رشد فکری و فرهنگی یک حقوقدان مفید و موثر باشد...

۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

کشکول آخر ترم

از ترم قبل تصاویری در پستوی ذهنم هنوز باقی مانده ، قبل از آنکه گذر زمان آنها را به دست فراموشی بسپارد. خیلی کوتاه و مختصر به هر کدام اشاره ای می کنم :

1- جمع شدن سی چهل نفر دانشجوی هم رشته  در یک کلاس در طول یک ترم کم کم باعث ایجاد صمیمیت و یک رنگی می شود، این فضا کمتر در جاهای دیگر حتی در خیلی از مهمانی ها به چشم می خورد تا جائی که دختر و پسر به  بهانه ی درس و مسائل پیرامون آن به راحتی گفتگو و صحبت می کنند . اما این صمیمیت کم کم بارقه هایی از محبت را هم به دنبال دارد و علی القاعده هر جا محبت به وجود بیاید غیرت هم به وجود می آید، هر چند در حد خیلی ضعیف و زود گذر ، القصه اینکه همین حس اخیر باعث شد خنده های دو نقر مهمان( را به شوخی های غیر اخلاقی استاد) که با لیسانس فلسفه ، ارشد حقوق خصوصی قبول شده بودند و برای محکم شدن پایه ی خود به کلاس مضحک  حقوق مدنی می آمدند را بچه ها تحمل نکنند و یکی از دانشجوهای  سن بالا را نماینده خود قرار دهند تا به آنها بفهماند که حضورشان موجبات کدورت خاطر هم کلاسی ها را فراهم آورده .....

2- این ترم سه تا از اساتید محترم کتابهای خود را به عنوان کتاب درسی معرفی کردند و درس دادند ، اگر چه فعلا بهتر است چند ترم دیگر درس بخوانم و بعد به ایرادات محتوایی آنها گیر بدهم اما  کتابها مملو از غلط های فاحش نگارشی و تایپی بودند و این درحالی بود که کتابها به چاپ های متوالی رسیده بود و مثلا کتاب مقدمه علم حقوق دکتر واحدی  چاپ یازدهم بود و با اینکه این کتاب در اغلب دانشگاه ها در حال تدریس است ، هنوز کاری برای بر طرف کردن این ایرادات صورت نگرفته است، اما در مقابل کتاب اشخاص و حمایت های حقوقی از آنها که نوشته ی آقای باریکلو بود و آقای مقیمی به جای اشخاص و محجورین دکتر صفائی به ما معرفی کرد با اینکه چاپ اول بود ولی  نگارش زیبا و بدون تکلف و تایپ بدون غلط آن باعث می شد آدم از خواندن این کتاب احساس تشخص کند !

3- به نظر من در دانشگاه لاس زدن اجتناب ناپذیر است همه هم که امامزاده به دنیا نیامده اند وقتی مونث و مذکر در یک مکانی با یک هدف واحد گرد هم جمع می آیند بالاخره با هم اصطکاک پیدا می کنند و غیر طبیعی هم نیست اصلا خیلی ها برای همین  بازی ها به دانشگاه می آیند و در کنارش درس هم می خوانند . با این حال  در هیچ کاری افراط و تفریط خوب نیست از قدیم هم گفته اند: "خیر الامور اوسطها " همانطور که خوب نیست بیش از اندازه مقدس بازی در بیاوری و سرت را یکسره به زیر بیندازی و از ترس گناه با هیچ دختر و یا پسری صحبت نکنی عکس آن هم همینطور است معمولا هم جز تک و توکی مواظب رفتار خود با جنس مخالف در محیط جمعی دانشکده هستند ،  حال فرض کنید بزرگان این مکتب(چیز!) شروع به تقلب بکنند و قواعد این بازی ساده را رعایت نکنند ، چه اتفاقی می افتد ؟ اگر دانشجوها افراط کاری بکنند هزار جور توجیح دارند و هزار نوع برخورد قانونی و غیر قانونی در انتظارشان است اما اساتید چه ؟ !راستش را بخواهید  واقعیت این صغرا کبری چیدن ها این  است که خیلی به من بر می خورد وقتی بعد از کلی تاخیر استاد و علاف شدن  ، کلاس را به قصد جستجوی او و تعیین تکلیف ترک می کنیم و می بینیم حضرت آقا با هفتاد سال سن ، این همه دانشجو را معطل خود کرده و در دفتر اساتید با خانمی در حال چای خوردن و بگو بخند است !  آنقدر از این رفتار توهین آمیز خونم به جوش می آید که تحمل دیدن چهره ی او را هم دیگر ندارم ، چه برسد به حاضر شدن بر سر کلاس و شنیدن چرندیات او  ...

4-دیدید ؟ یک ترم گذشت و هیچ همایش حقوقی ای در دانشکده  اتفاق نیفتاد !، چه قدر خوب بود یک دانشمند بزرگ حقوقی  را به مناسبت و یا بی مناسبت دعوت می کردند و او برای دانشجوها صحبت می کرد، حرفهایی که از پس سالها تجربه و تحقیق و تدریس به دانشجویان می زد چه قدر می توانست به دانشجویان انگیزه و شور و اشتیاق بدهد ولی افسوس که این اتفاق نیفتاد و با وجود ریاست ادبیاتی ها بر دانشکده بعدها نیز نباید منتظر افتادن چنین اتفاقاتی در اینجا بود. فکر می کنم اگر روزی قرار باشد همایشی در این زمینه برگزار کنند باید منتظر عنوانهایی از قبیل:" تلالؤ جامعه مدنی در هفت شهر عشق عطار " ،  " شاهنامه خوانی دکتر کاتوزیان " ،  "حقوق جزا از دیدگاه معشوقه ی سعدی" و امثال اینها باشیم.

5-...