۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

صد سال تنهائی

رمان صد سال تنهائی،اثر گابریل گارسیا مارکز را مدتی قبل تهیه کرده بودم اما قبل از آنکه بخوانم به کسی که باید هدیه ای می دادم و وقت خرید برای او را نداشتم داده بودم .آسودگی خیالی که بعد از امتحانات ترم برایم فراهم شد قدم هایم را به سوی شهر کتاب هدایت کرد ... ، یک رمان ژاپنی و بادبادک باز خالد حسینی چشمم را گرفته بود که یکهو به یاد صد سال تنهائی افتادم ، از راهنما آدرس قفسه ی کتابهای مارکز را سوال کردم و کتاب را برداشتم و با کمال رضایت به خانه آمدم و امروز بالاخره کتاب را تمام کردم .....

امشب که بین وبلاگهای حقوقی در حال وبگردی بودم به وبلاگی برخوردم که تعداد زیادی ضرب المثل برای استفاده وکلا در لوایح حقوقی معرفی کرده بود و به لزوم اشراف وکلا و قضات بر ادبیات اشاره کرده بود که  بسیار پیشنهاد جالب و حتما مهم و تاثیر گذاری هست با این حال در تکمیل مطلب ایشان باید بگویم از آن مهمتر خواندن رمان و داستان  است که ارزش خیلی بیشتری برای یک قاضی ، وکیل و یا یک قانون گذار و حاکم  می تواند داشته باشد، اگر ضرب المثل برای استفاده در لوایح مؤثراست، خواندن یک داستان طولانی از زندگی یک شخص بیگانه می تواند در افکار و اعتقادات ما و در نتیجه نگرش ما به قانون تاثیر داشته باشد ، هنر یک نویسنده این است که انسان را از یک محیط به خصوص که تحت تاثیر شرایط اجتماعی و خانوادگی شکل گرفته  جدا می کند و با زندگی ، اعتقادات و آداب و رسوم افرادی آشنا می کند که ممکن است کوچکترین شناختی نسبت به آنها نداشته باشیم و در آینده نیز فرصتی برای این آشنایی به دست نیاوریم. این تجربه باعث به وجود آمدن ترازویی در ذهن می شود که با آن اعتقادات خود را با اعتقدات شخصیتهای داستان بسنجیم و ارزش گذاری کنیم .همچنین می توانیم یک مبادله ی فرهنگی ساده و توام با لذت و احترام نیز داشته باشیم ، در ضمن این قدرت را هم  پیدا می کنیم تا علت بسیاری از رفتارهای خود و دیگران را ضمن برسی شخصیتهای داستان دریابیم ، این همانطور که می تواند به  کمک قاضی و وکیل بیاید در جرم شناسی هم به ما کمک شایانی می کند...  و شاید هزاران فایده دیگر که در این نیمه شب به ذهن من نمیرسد که همگی دلالت بر اهمیت و تاثیر خواندن رمان و داستان دارد ، تفریح ارزان و سالمی که می تواند به شدت در رشد فکری و فرهنگی یک حقوقدان مفید و موثر باشد...

۲ نظر:

  1. « بعد از ظهر يکي از روزهاي ماه اوت،آمارانتا که از سرسختي و لجبازي تحمل ناپذير به ستوه آمده بود ، پس از اينکه بار ديگر پاسخ رد به سرهنگ داد ، در اتاق را به روي خود بست تا بتواند به راحتي و تا پايان عمر ، به خاطر تنهايي گريه کند .»
    پس با توجه به توضيحات سياوش هر حقوق خواني که اين کتابو خونده بگه نظرش چيه .

    پاسخحذف
  2. ظاهر معمولی این پاراگرافی که شما انتخاب کردی خیلی عمیق است حالا حالا ها باید درس خواند و تجربه اندوخت تا به کنه این قضیه پی برد … برداشت حقوقی پیشکش

    پاسخحذف