۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه

دانشگاه محرم

نمیدانم چرا همیشه نزدیک محرم حال و هوایم عوض می شود ،انگار دریچه ای دیگر از عالم به سویم باز می شود و چیزهائی در نظرم می آید که قبلا نمیدیدم و به همین منوال به چیزهائی توجه می کنم که قبلا با بی حوصلگی از کنارشان رد می شدم ! دیشب بعد از مدتها هوس هیئت زد به سرم ،  حدود یک ساعت پیش یکی از دوستان که قصد رحیل به سوی کربلا داشت اس ام اس حلالیت فرستاد و الان هم که در کامپیوتر دنبال یک آهنگ می گشتم دلم میل به ترنم مداحی کرد ! همیشه نزدیک محرم همینطور می شود از گوشه و کنار بوی کربلا به مشام می رسد، کمی که فکر می کنم می بینم این عزاداری برای امام حسین چه قدر در روحیات و اخلاقیات من تاثیر مثبت گذاشته و می گذارد ،در روحم حالت معنوی زیبائی شکل می گیرد که علاوه بر گرایش نسبت به امور عبادی یک نوع اشراق درونی هم به همراه دارد، همچنین روزهائی که تحت تاثیر عزاداری هستم خیلی مواظب اخلاق و کردار خود هستم،در واقع این هیئتهای کوچک و بزرگ عزاداری هر کدام نقشی تاثیر گذار در تربیت من به عهده داشته اند که بدون شک اگر به "همین شکل" تداوم یابد جایگاهی رفیعتر از دانشگاه و کلاس های خشک و نظری آن برایم خواهد داشت !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر